105

ساخت وبلاگ
اوضاع از پست ۳۱۹ تغییر چندانی نداشته ...من هنوز در جنگ درونی با خودم هستم... بلندتر از قبل دارم باخودم صحبت می‌کنم:)اوضاع خیلی خوب نیست... زمستون امسال بیشتر مریض شدم و تو رختخواب بودم و از این منتفرم :)می خواستم زبان رو شروع کنم باز ترس درونیم نذاشت کلاس یا آزمون تعیین سطح بدم چون می‌دونستم نمی تونم صحبت کنم :) {اعتماد به نفس دقیقا صفر}دارم بیشتر نگران می‌شم چون نمی‌دونم واقعا چی هستم و دارم توی زندگی چیکار می‌کنم :)مغزم کاملا فریز شده و توانایی‌هام رو دارم تک تک از دست می‌دم :) 105...ادامه مطلب
ما را در سایت 105 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cold-paradox بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 4:59

به یک دوست قدیمی پیام دادم

یعنی براش توی جایی که دیگه لاگین نمی‌کنه پیام گذاشتم

یک نامه که هیچ وقت به دست صاحبش نمی‌رسه:)

امسال به خیلی‌ها که پیام می‌دادم، دیگه پیام نفرستادم...

دیگه خیلی چیزا مهم نیست... از یک سنی که رد می‌شی همه‌چی معناش رو از دست می‌ده...

خلاصه آدمیزاد یک جایی دست می‌کشه و می‌گه گذشته به گذشته تعلق دارن:)

105...
ما را در سایت 105 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cold-paradox بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 4:59

برای ندیدن و نشناختنت، کوری دلیل خوب نیست...این که با چشم‌های باز هم نابینا هستم، تقصیر مادر طبعیت نبوده و نیستاین که هرجایی را نگاه می‌کنم تو را پیدا نمی‌کنم به سوی چشمانم ارتباطی ندارد...نمی‌شود که تو را دیده و ندیده باشم!چیزی‌هایی که از تو در من باقی‌مانده است، که قابل انکار نیست...حتی این چشمان خواب‌آلود، تو را در آینه پیدا خواهد کرد...اما این که تو را ندیده‌ام هم دروغ نیست...عزیز همیشگی، نشانه‌ها همیشه برای ایمان کافی نیستند...تا کی با یک ظرف کوچک از نشانه‌ها به دریا ایمان پیدا کنم؟ 105...ادامه مطلب
ما را در سایت 105 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cold-paradox بازدید : 28 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1402 ساعت: 12:38

واقعا عجیبه
کارایی می دونم چطوری انجام بدم و نتیجه‌اش چیه انجام نمی‌دم...

بی‌نهایت بی‌انگیزه‌ام ...:(
یعنی سفر دسته‌جمعی که دوست داشتم برم هم دوست ندارم برم :)

مطلقا دوست داشتم وجود نداشته باشم :)

105...
ما را در سایت 105 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cold-paradox بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1401 ساعت: 22:46

جایی بهتر از چاه همیشگی پیدا کردم:)یک روزهایی دوست داشتم این‌جا بنویسم اما چون دلم نمی خواست خونده بشم ننوشتم :)هنوز دلیل مقاومت درونیم به انجام کاری که بلدم رو نمی‌فهمم... این چیه که مانع شروع هرچیزی در من می‌شه... هرچیزی...تو این مدت‌ها به صورت رندم با آدمای مختلف بیرون رفتمهیچ چیزی به عمق من اضافه نکردشاید نترسیدن از ارتباط اضافه شد بهم :)یادم رفت که بگم که دوستم چقدر تلاش می کنه حال من رو بهتر کنه ولی نمی‌دونه من چقدر خجالت می‌کشم :)کلا نمی‌دونه چقدر جنگ درونی در من وجود داره :) و نمی‌دونه چقدر ازش ممنونم :) و نمی‌دونه اون پستی که تو کانال من باب تشکر گذاشتم درباره‌ی اونه ... امیدوارم یک قدم رو به جلو بردارم... وقتی اون قدم رو برداشتم شاید یک روز بهش گفتم... نه که الان نتوننم بگم ... الان واکنشم به احساسات وابستگی بیشتری داره و نمود اون درست و به جا نیست :) دوست دارم همچین کارهایی رو تو زمان تعادلم انجام بدم...از وقتی اجازه دادم احساسات درونی به بیرون راه پیدا کنه خیلی بد شده... یک وقتایی با صدای بلند دارم خودم رو سرزنش می‌کنم :)حتی گاهی اوقات آدمای دور و برم رو دارم سرزنش می‌کنم:) کلا این مورد سرزنش رو از خودم دور کنم خوشحال‌ترم :)آها یادم رفت بگم شبیه کسی شدم که روی تخته پاره وسط دریا پیش می‌ره ... غرق می‌شم می‌دونم ... ولی اگه بین راه یک جزیره دیدم چی؟اگه توی گرداب افتادم چی؟یک وقتایی دیگه کوتاه نمیام... می‌دونی یک وقتایی زیادی کوتاه نمیام :) نباید یک دیوارهایی که بین آدم‌هاست فرو بریزه ... ادامه دادن و برگشت به دنیای عادی کار ساده‌ای نیست :)+ قبلنا این جا یک چاه بود برای و من و خودت ... یک وقتایی تشکر می‌کردم ... یک وقتایی گله می‌کردم ... اما می‌دونی چیزی درونم سیاه ش 105...ادامه مطلب
ما را در سایت 105 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cold-paradox بازدید : 61 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 14:54

امشب از اون شبایی شد که یادم انداختن یکی در درون من مرده:( یکسری اتفاقات که دوست داشتم بیفتن هیچ وقت رخ ندادن

به همین سادگی همه‌اش تموم شد:)

اون موقع خیلی خوشحال بودم...:(

105...
ما را در سایت 105 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cold-paradox بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 14:54

این روزا فروپاشی کاملم...

واقعا واقعا حالم بده... کاش یکم ترتیب اتفاقات بهتر چیده بشه ...

من واقعا نمی‌تونم... واقعا خسته‌ام ...

دارم سعی می‌کنم از همه آدما فرار کنم...

ناشکری نیست اما من واقعا معنی زندگی و زندگی کردن رو گم کردم... من واقعا می‌خوام بمیرم... :(

+ خواهش می‌کنم :( لطفا... لطفا...

105...
ما را در سایت 105 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cold-paradox بازدید : 70 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 23:17

خیلی غر زدم این جا ...

دیگه کافیه! البته این جا کارکردش درسته برای غر زدن و ناراحتی کردن هست... 

ولی بیش از اندازه شده غر زدن ... ابراز کردن احساسات... :)

کافیه

بر می‌گردیم به تنظیمات کارخانه

ببینیم چطور می‌شه اصیل زیست؟! :)

105...
ما را در سایت 105 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cold-paradox بازدید : 66 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 23:17

دیروز استرس زیادی داشتم ... یک وقتایی حس این که نکنه دارم به دیگران آسیب می‌زنم برام ناراحت کننده‌اس... ذهنم رو عمیقا درگیر می‌کنه...جدیدا سعی می‌کنم بیشتر چیزهایی که ناراحتم می‌کنه رو بگم، واین خب باعث شده هم دل‌خوری کمتر بشه هم کمتر ذهنم درگیر ناراحتی بشه ... یک وقتایی برداشت اشتباه ما به خاطر یکسری پیشینه از گذشته‌اس ...امروز زمان عملش هست ... ایشالا زود خوب بشه ... صبح به میزان درد و مدت زمانی که طول می‌کشه تا خوب بشه فکر کردم ... کاش خیلی زود خوب بشه ... زودتر از حد معمول ...چشم دردم این روزا به خاطر آلودگی شدید‌تر شده ... موقع کار با کامپیوتر خیلی سردرد می‌گیرم...+ خدایا خودت کمکش کن و به ما...++ لطفا آرامش رو به زندگی همه‌ی ما برگردون :)+++ خوشحال بعد از چند وقت یکم با آرامش بیشتر دارم متن می‌نویسم 105...ادامه مطلب
ما را در سایت 105 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cold-paradox بازدید : 76 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 23:17

زندگی باید یک قصه خوب و شیرین برای همه داشته باشه ...
این بعد از گذشت کلی زمان وقتی دارن قصه زندگیشون رو مرور میکنن، بتونن به اون قسمت ها لبخند بزنن...

به قول یک نفر ، زندگی کردن وقتی هیچ دانش قبلی در مورد این که چطور باید زندگی کنی نداری، کار سختی‌ه ...

+ آدم ها وقتی دلشون میگیره چیکار می‌کنن ؟ 
++ خدایا به نظرت این روند فایده‌ای داره؟!!
+++ میدونم بازم کلی کار انجام نشده دارم که دچار این فاز شدم :))

105...
ما را در سایت 105 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cold-paradox بازدید : 119 تاريخ : يکشنبه 17 فروردين 1399 ساعت: 4:56